کد مطلب:129449 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:125

دیدگاه ما در این باره
1ـ روایت منزلگاه های راه، كه طبری آن را از مردی از بنی فزاره نقل می كند، گذشته از ضعف سند به دلیل ناشناخته بودن فزاری محتوای آن با حقایق تاریخی و جغرافیایی راست نمی آید. زیرا زهیربن قین، پس از انجام مراسم حج از مكّه باز می گشت، و اگر فرض كنیم كه او بلافاصله پس از پایان مراسم حركت كرده است، تاریخ حركتش سیزدهم ذی حجّه بوده است. به این ترتیب میان زمان بیرون آمدن وی و امام حسین (ع) حداقل پنج روز اختلاف است.اگر چنین باشد چگونه این بخش از روایت كه به حسب ظاهر حاكی از حركت آنان همراه امام حسین (ع) است می تواند درست باشد: «ماهمراه حسین (ع) حركت می كردیم!؟» [1] .

اما در عدم اعتماد به روایت بلاذری همین بس كه از یك بنگاه خبری گرفته شده است چون از عبارت «گویند» استفاده می كند.

چنانچه فرض كنیم كه زهیر بن قین پس از انجام مراسم حج طبق روایت بلاذری با شتاب از مكّه باز گشت و در حركت جدّیت نشان داد و به هیچ چیز توجّهی نداشت، اختلاف زمانی، بر اختلاف مكانی تاثیری نمی كند، و همچنان به قوت خود باقی می ماند. زیرا كه امام نیز به حسب متون متعدد تاریخی هنگام بیرون شدن از مكّه با شتاب حركت می كرد و به چیزی توجهی نداشت!

از این رو، به احتمال قوی نخستین منزلگاهی كه امام (ع) با زهیر یك جا جمع شد، خود «زرود» بود. نه به این دلیل كه زهیر از جمع شدن با امام (ع) در منزلگاه های پیش از زرود خودداری می كرد، بلكه به این دلیل كه این منزلگاه اولین جایی بود كه آن دو می توانستند به هم برسند. یعنی زرود نخستین منزلگاهی بود كه زهیر به سبب شتابی كه داشت، می توانست امام (ع) را در آنجا بیابد!


2ـ به خلاف دینوری كه می نویسد: «زهیر از دیدار با امام خودداری می كرد» و بلاذری كه می گوید: همسرش، دیلم بنت عمرو، به او گفت كه نزد امام برود ولی او خودداری ورزید»؛ برخی از مورّخان داستان دیدار امام با زهیر را بی آن كه به موضوع خودداری وی از رفتن نزد آن حضرت اشاره ای كرده باشند نقل كرده اند.

ابن اعثم كوفی از معاصران طبری، دینوری و بلاذری داستان این دیدار را بدون هیچ ذكری از عثمانی بودن یا خودداری زهیر نقل می كند و می گوید: «آنگاه حسین رهسپار شد و زهیر بن قین با او دیدار كرد. حسین او را به یاری خویش خواند و او پذیرفت و خیمه اش را نزدیك او برد. زنش را طلاق داد و نزد خویشانش فرستاد و به یارانش گفت: من همراه سلمان فارسی در جنگ بلنجر شركت داشتم، پس از پیروزی بسیار شادمان شدیم. آنگاه سلمان به ما گفت: آیا كسب غنایم شما را خوشحال كرده است! گفتیم: بلی.

گفت: آنگاه كه جوانان آل محمد را دیدید از جنگیدن در ركاب آنان نسبت به آنچه امروز به دست آورده اید، خوشحال تر باشید.

اینك من شما را به خدا می سپارم. او پیوسته با حسین (ع) بود تا كشته شد.» [2] .

3ـ تاریخ در چارچوب زندگانی زهیربن قین، از زبان خود او حادثه یا رویدادی یا سخنی كه دالّ بر عثمانی بودنش باشد نقل نكرده است، در حالی كه دیگران كه به عثمانی بودن مشهور بودند، از خلال آرا، مواضع و شركت در یك یا چند جنگ بر ضدّ علی، شناخته شده بودند.

4ـ تأمل در گفتار عزرة بن قیس و پاسخی كه زهیر به او داد طبق روایت طبری به خوبی روشن می سازد كه زهیر بن قین هیچ گاه عثمانی نبوده است. زیرا زهیر در پاسخ هزره كه گذشته او را متهم به عثمانی بودن كرد گفت: آیا از موضع كنونی ام پی نمی بری كه من از آنهایم!؟» یعنی نظر و گرایش و نسبت من به اهل بیت است. برای مثال نگفت: درست است، همان طور كه می گویی من عثمانی بودم، سپس خداوند مرا هدایت كرد و از پیروان و یاران اهل این خاندان گشتم. یا عبارتی از این دست.بلكه این سخن او كه


می گوید: آیا از موضع كنونی ام پی نمی بری كه من از آنهایم»، عثمانی بودن او را چه در گذشته و چه حال به طور مطلق نفی می كند. وانگهی سكوت عزره پس از این پاسخ، كاشف از دست كشیدن وی از تهمت عثمانی بودن زهیر است. دقت كنید.

5ـ اندك تأمّلی در گفته های زهیر و سخن همسرش و موضع وی نشان می دهد كه زهیر و همسرش حقّ اهل بیت را می شناختند و قلب آن دو از دوستی شان آبادان بود.

مثل این سخن زهیر به همسرش طبق روایت سعید بن طاووس: آهنگ همراهی با حسین (ع) را دارم تا جانم را در راهش ‍فدا كنم و با روحم او را حفظ كنم.» و همسرش در پاسخ می گوید: خداوند یار و یارو تو باشد و برایت خیر گرداند. از تو می خواهم كه در قیامت نزد جدّش از من شفاعت كنی!» یا این سخن زهیر به همسرش طبق روایت دینوری «من جان خود را مهیّا ساخته ام تا با حسین كشته شوم»، و سخن او خطاب به یارانش: هركس از شما كه دوستدار شهادت است بماند.» و نقل روایت سلمان فارس برای آنان طبق روایت ارشاد: آنگاه كه سررور جوانان آن محمد(ص) را دیدید از جنگیدن در ركاب آنان نسبت به آنچه امروز به دست آورده اید، خوشحال تر باشید»!

این سخنان زهیر جای تأمل بیشتر دارد: «من جان خود را مهیّا ساخته ام تا با حسین كشته شوم»، هركس از شما كه دوستدار شهادت است بماند، و گفتار همسرش: «از تو می خواهم كه در قیامت نزد جدّ حسین (ع) از من شفاعت كنی»! و سخن زهیر به یاران: «هركدامتان كه دوست دارد با من بیاید؛ وگرنه این آخرین دیدار است!» موارد یاد شده نشان می دهد كه این خاندان بزرگوار، آگاه بودند كه در این سفر حسین (ع) همراه اهل بیت و یارانش به شهادت می رسد.

این در هنگامی بود كه نشانه های شكست ظاهری و بی وفایی كوفیان در افق پدیدار نبود، و خبر قتل مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و عبدالله بن یقطر به امام (ع) نرسیده بد. این خود كاشف از آن است كه زهیر به كار امام حسین (ع) توجه داشت و اخبار مربوط به آینده حركت و قیامش را دنبال می كرد، حتماً اگر فرض كنیم كه زهیر نیز مانند دیگر مردم


اخبار پیش آمدهای مربوط به قیام امام حسین (ع) و شهادت آن حضرت را شنیده بود، یا آن كه در خطبه هایی كه آن حضرت در مكّه درباره شهادتش ‍ایراد كرده بود، از زبان خود وی شنیده بود.

اضافه می كنم كه صاحب «اسرار الشهاده» واقعه را این گونه نقل می كند: «گویند: زهیر بن قین پیش از آن كه عبدالله بن جعفر بن عقیل كشته شود نزد وی آمد و گفت: برادرم پرچم را به من بده!

عبدالله گفت: مگر من در بردن آن كوتاهی كرده ام؟

گفت: نه، ولی من بدان نیاز دارم!

عبدالله پرچم را داد و زهیر آن را گرفت و نزد عباس بن امیرالمؤمنین رفت و گفت: ای پسر امیرمؤمنان، می خواهم حدیثی را كه آموخته ام برایت نقل كنم.

گفت: نقل كن كه شنیدن حدیث اكنون شیرین است! نقل كن و هیچ باكی بر تو نیست چرا كه با اسناد متواتر نقل می كنی!

گفت: ای ابوالفضل، بدان كه پدرت، امیرالمؤمنین، هنگامی كه خواست مادرت امّالبنین ازدواج كند، دنبال برادر خود، عقیل، فرستاد كه نسب اعراب را خوب می شناخت و گفت: برادرم، می خواهم زنی را از صاحبان خانواده و حسب و نسب و شجاعت برایم خواستگاری كنی. تا از او صاحب فرزندی شوم كه شجاع و نیرومند باشد و این فرزندم را و اشاره به حسین (ع) كرد در صحرای كربلا یاری دهد!

پدرت تو را برای این روز ذخیره كرده است. در یاری زن و فرزند برادرت و خواهرانت كوتاهی مكن!» [3] .

اگر این روایتی كه زهیر آن را فرا گرفت و برای عباس نقل كرد، درست باشد، كاشف از آن است كه زهیر از سال ها پیش از اخبار خاندان علوی آگاه بود و اخبارشان را به خوبی فرا گرفته بود؛ و به این خاندان مقدّس نزدیك بود.



[1] مؤيد اين مطلب، گفتار طبري (ج 3، ص 302-303) به نقل از دو مرد اسدي است: آن دو گفتند: پس از مراسم حج همه همّت ما اين بود كه در راه به حسين بپيونديم تا ببينيم كارش به كجا مي كشد. ما با شتران خود به سرعت رفتيم تا در زرود به او پيوستيم...».

[2] مقتل الحسين، خوارزمي، ج 1، ص 323، فصل 11، شماره 6.

[3] اسرار الشهادة، ص 334 و به نقل از آن مقتل الحسين، مقرّم، ص 209.